والاس تورنهیل از موسسین پروژه آذرخش و در حال حاضر نائب رئیس آن میباشد، وی دانشآموخته تحصیلات تکمیلی فیزیک و الکترونیک از دانشگاه کانبرای استرالیا است، زمینه پژوهشی وی درباره نقش الکترومغناطیس و پلاسما در اخترفیزیک و همچنین درباره جریانشناسی مدلهای علمی در فلسفه علم است، تورنهیل عضو پیوسته انجمن IEEE است و مقالات متعددی در زمینه پلاسما اخترفیزیک و علوم سیارهای در ژورنال های IEEE به چاپ رسانده است، لازم به ذکر است تورنهیل دارنده مدال طلای آکادمی علوم Telesio-Galilei و همچنین به دلیل تحقیقاتش در فلسفه طبیعی برنده جایزه فلسفه علم NPA Sagnac در دانشگاه مریلند امریکا میباشد.
تورنهیل از اصلیترین تئوریسینهای مدل الکتریکی کیهان به شمار میرود و پس از انتقادات اریک لرنر نسبت به مدل الکتریکی به وی پاسخ داد و از ما درخواست کرد تا این جوابیه به زبان فارسی منتشر شود، اگر مایلید که انتقادات اریک لرنر نسبت به مدل الکتریکی را بخوانید و با اریک لرنر بیشتر آشنا شوید، کلیک کنید.
در انتها نتیجه این مباحثه که گروه آذرخش پارسی نقش میانجی آن را ایفا کرد برای شما نیز اعلام میکنیم:
اریک لرنر: رویکرد جهان الکتریکی مورد بسط شده از کیهان شناسی پلاسما نیست.
پاسخ: اریک درست می گوید. جهان الکتریکی صرفاً بسط کیهان شناسی پلاسما نیست زیرا موانع تصنعی ناشی از خاصگرایی را در آموزش و تحقیقات مدرن را در هم میشکند، این امری است که برای یک قرن از پیشرفتهای عمده علمی جلوگیری کرده است. جهان الکتریکی بر اساس کلیه علوم پایه و علوم انسانی ساخته شده است تا برای اولین بار چشمانداز بشر را به مکان و تاریخ خود در جهان برساند. همه خاصگراییها با دید تونلی (یک نوع بیماری چشمی) محدود شدهاند– این مثل آن است که از سمت اشتباه بخواهید از تلسکوپ استفاده کنید. کیهانشناسان پلاسما خود توسط متخصصان فیزیک خورشید استاندارد که ما را به باور همجوشی هستهای گمراه میکنند، گمراه شدهاند، و فیزیکدانان خورشید نیز خود توسط فیزیکدانان ذرات گمراه شده اند، برخی از آنها اخیراً صداقت داشتند که اعلام کنند مدل استاندارد ذرات در بحران است.
واقع بینانه نیست که متخصص باشید و در کیهانشناسی موفق شوید. کیهانشناسی به عنوان “ملکه علوم” باید در همه علوم و علوم انسانی به کار برده شود که کیهانشناسی مدرن تلاشی برای انجام آن نمی کند. کبهانشناسی فعلی یک گمانه زنی نظری کاملاً ریاضی است که بر پایه باورهای مسیحی بنا شده است. این یک دین خلقت گرای مدرن است که لباس عرفان ریاضی بر تن دارد. فقط تعداد معدودی از دانشمندان واقعی در یک زمان وجود داشتهاند. یکی از آنها هالتون آرپ بود. وی نوشت: “علم به یک دین تبدیل شده است!… گرچه ممکن است دین برخی از اصطلاحات اصیل علم را قرض گرفته باشد، مهمتر از همه، علم روشهای دین را در پیش گرفته است. این بدترین حالت دو جهان است.” —(هالتون آرپ ، علم به چه چیزی رسیده است؟ ، مجله Scientific Exploration ، جلد. ۱۴ ، شماره ۳ ، ۲۰۰۰ ، ص. ۴۴۷) کیهان شناسی آرپ به عنوان یک آزمایش ضروری برای جهان الکتریکی مورد استفاده قرار گرفته است. در ضمن، کیهان شناسان پلاسما با انتقال به سرخ کوانتیزه آرپ، که پایان و اتمام مدل انفجار بزرگ و فیزیک ذرات را همراه با تئوری کوانتوم آماریاش هجی میکند؛ یا نیروی جاذبه، که غیر قابل توضیح باقی مانده است؛ و همه داستان های خلقت اولیه، سر و کار ندارند. ولی کیهان الکتریکی همه اینها و حتی بیشتر از آن را انجام می دهد.
نظریه جهان الکتریکی من از علوم انسانی متولد شد – “از طریق کالبدشکافی در الگوهای اولیه اسطورهای در داستانهای خلقت از سراسر جهان، که نشان داد و فاش کرد که تاریخ بشر آسیب و سانحه دیده و ما برداشت نادرستی از این تاریخ داریم و از آن هیچ بهبودی به دست نیاوردیم. به عنوان مثال این شامل آشفتگیهای در منظومه شمسی، ترس وجودیت سیارات و سلاح آنها- “آذرخش خدایان (نام کتاب والاس تورنهیل و دیوید تالبوت)” بود. جدا از این درک اساسی، تئوری کیهان شناسی فعلی هیچ وابستگی با زندگی ما ندارد.
اریک لرنر: رویکرد جهان الکتریکی پیشبینی کمی (عددی) انجام نمیدهد. اما پیشبینیهای کمی در مدل کیهانشناسی پلاسما زیاد است. تفاوت روش شناختی زیادی بین رویکرد جهان الکتریکی و کیهانشناسی پلاسما وجود دارد.
پاسخ: درست است، اما انتقادات نشان دهنده شکست نظامهای آموزشی ما است. فیزیک قبلاً به عنوان “فلسفه طبیعی” شناخته می شد اما فیلسوفان طبیعی توسط ریاضیدانان طرد شدهاند. همانطور که دیوید هاریمان در کتاب جهش منطقی می نویسد، “کسانی که فلسفه را یک رشته “نرم” و غیر علمی می دانند، در مقابل زمینههای” سخت ” و علمی ریاضیات و فیزیک ، دروغ بزرگی را پذیرفته اند. ایدههای ریاضیدانان و فیزیکدانان نمی توانند هدفی بیش از ایدههای فلسفی که به آنها وابستهاند، داشته باشند. فلسفه رشتهای است که به ما میگوید چگونه عینی باشیم و چگونه به یقین برسیم… این علم استقرایی فلسفه است که علوم “سخت” را یاد میدهد. ” ص ص ۳-۲۴۲″.
جهان الکتریکی به معنای کلاسیک یک فلسفه طبیعی است که شامل کیهان شناسی پلاسمای پیشبینی کننده است که پایه آزمایشگاهی و ریاضیاتی دارد. کیهانشناسی پلاسما نسبت به جهانالکتریکی، که هیچ بودجه نهادی نداشته است – یا به رسمیت شناخته نشده است، البته به غیر از آنکه اخیرا توسط انجمن علوم هستهای و پلاسمای IEEE به رسمیت شناخته شده است، از حمایت مالی بیشتری برخوردار است. جهان الکتریکی از طریق تعداد معدودی از دانشمندان کلاسیک طی چند قرن توسعه یافته است که با استفاده از علم استقرایی فلسفه، تابلوهای راهنمای علوم و علوم انسانی آینده را ارائه داده اند. از نظر تاریخی، نظریه پردازان ریاضی “خواب آلودگانِ” آرتور کوستر (نویسنده مجار/انگلیسی) هستند. برای جلوگیری از لغزش در تاریکی، آنها باید به فیلسوفان طبیعی احترام بگذارند، نه اینکه آنها را نادیده بگیرند.
اریک لرنر: ناسازگاری جهان الکتریکی با ریاضیات همان نقطه تلنگر آرمانی کیهان شناسان بیگ بنگ با استفاده از ریاضیات است…عدم آزمایش پیشبینیهای ریاضی در برابر مشاهده – درهرحال به این دلیل که ریاضیات یا مشاهدات را دور ریخته اید – منجر به رسیدن به داستانهای سرگرم کننده به جای علم می شود، و نتیجه علمی به همراه ندارد.
پاسخ: علم مدرن به تجارت نمایشی سرگرم کننده تبدیل شده است زیرا ریاضیدانان قادر به تعریف نمادهای خود از نظر مفاهیم فیزیکی نیستند. به عنوان مثال، انرژی و جرم هر دو از نظر مفهومی تعریف نشده اند. جرم، خاصیت ماده، تقریباً به طور جهانی به عنوان کمیت ماده تفسیر میشود. وقتی جرم کاملاً به انرژی تبدیل می شود، گفته می شود “نابود می شود”، که یکی از اصول فیزیک را نقض می کند. انرژی، که همچنین از ویژگی های ماده است، فقط محض در نظر گرفتنش از آن بحث می شود. این نشان میدهد کیهانشناسی بیگبنگ هیچ ارتباطی با فیزیک ندارد زیرا انرژی درگیر موجود به یک پیش ماده نیاز داشت. ریاضیات لزوماً هیچ ارتباطی با فیزیک ندارد! جهان الکتریکی این مفاهیم را تعریف میکند و از نظر ریاضی بر اساس این مفاهیم مخالف نیست. آزمون فلسفه طبیعی این است که آیا میتواند پدیدههای غیر منتظره را پیشبینی کند و یا آنها را به سادگی و منسجم از نظر مفهومی توضیح دهد. جهان الکتریکی از این نظر سابقه بینظیری دارد. این همان جایی است که پیشرفتهای اساسی در علم اتفاق میافتد. سپس میتوان از ریاضیات هم برای تحلیل پدیدهها از نقطه نظر مفاهیم فلسفی استفاده کرد.
اریک لرنر: رویکرد جهانالکتریکی نقش گرانش و انرژی همجوشی را در جهان نادیده می گیرد. در حالی که کیهانشناسی پلاسما چنین نمی کند. محتوای نظریه جهان الکتریکی نیز متفاوت است. رویکرد پلاسما به اخترفیزیک تشخیص میدهد که کیهان در اثر تعامل سه نیروی اساسی شکل گرفته است، که همه آنها را در اینجا روی زمین مطالعه می کنیم: جاذبه، الکترومغناطیس و نیروهای هسته ای. از جمله خطاهای دیگر کیهان شناسی بیگبنگ آن است که اساساً الکترومغناطیس را نادیده می گیرد. اما رویکرد جهان الکتریکی اساساً از جاذبه و واکنشهای هستهای چشمپوشی میشود، از جمله واکنشهای همجوشی که انرژی تمام ستارهها را به عنوان یک منبع بنیادین انرژی در جهان تأمین می کند. به طور قطعی با ادعای این که همه پدیدههای کیهان کاملاً الکتریکی هستند – از جمله ستارهها و منبع انرژی آنها – رویکرد جهان الکتریک همان خطای مشابه بیگ بنگ را ایجاد می کند. از آنجا که آنها از آزمایش کمی (عددی) این تئوریهای “الکتریکی خالص” امتناع میورزند، به هیچوجه نمیتوانند اعتبار آنها را تأیید کنند.
پاسخ: این بیانیه نشان می دهد که اریک یا زحمت مطالعه به خود نداده است یا عملا نسبت به مفاهیم جهان الکتریکی نابینا است. چنین نگرشی مانند پدیده اسکوتوما (یک عارضه چشمی که به دلیل برخی بیماریها ایجاد میشود) رواج دارد و توسط تحقیقات دکتر Iain McGilchrist، براساس روش های آموزشی مدرن نیز نشان داده شده است. با در نظر گرفتن جدی پیامدهای تحقیقات هالتون آرپ، که به جهانی غیر انبساطی و نیروی دافعه گرانشی بین اجرام آسمانی برای حفظ تعادل اشاره دارد، من اولین مدل فیزیکی قابل اجرا از نیروی جاذبه را توضیح دادهام. این چیزی است که نه ایزاک نیوتون و نه آلبرت انیشتین نتوانستند به آن برسند. در مورد سه نیروی اساسی، جهان الکتریک نشان میدهد که نیروی الکترودینامیکی ویلهلم وبر اساسی و مغناطیسی است و گرانش و نیروی هستهای پاسخ الکترونها، پروتونها و هستههای اتمی ساختار یافته به آن نیرو هستند. وبر مدل مداری اتم را چهل سال قبل از آنکه کشف شود پیشبینی کرد. این اولین مدل فیزیکی واقعی را برای توضیح مکانیک کوانتوم ارائه میدهد. این مزایای رویکرد کلاسیکی به علم است. جهان الکتریکی جاذبه، واکنشهای هستهای و همجوشی را نادیده نمی گیرد. بلکه مفاهیم کلاسیک مربوط به دهه ۱۸۵۰ را معرفی می کند که بتواند همه را به شکل فیزیکی توضیح دهد. تعصب و پاکسازی تاریخ علم جزیی از قلمرو آموزش مدرن است.
” انرژی همجوشی در جهان” مفهومی نظری است که توسط همه پدیدههای مشاهده شده در داخل و ورای خورشید، انکار می شود. نتیجهگیری موفقیت آمیز سال گذشته یعنی اثبات مفهوم “آزمایش SAFIRE”، که برای آزمایش مستقل مدل جهان الکتریکی خورشید انجام شد، ثابت کرد که مدل همجوشی ستارهای ادینگتون فاقد اعتبار است. مدلهای کیهانشناسی استاندارد و پلاسما توسط فیزیکدانان ذرات، که به نوبه خود محققان هستهای را گمراه کرده اند، در مورد امکان تغییر شکل عناصر کم انرژی در فوتوسفر تمام ستارههای درخشان، گمراه شدهاند. انرژی الکتریکی نور ستارههای رشته اصلی را تولید نمی کند، بلکه محیط پلاسمای پرانرژی ستاره را برای واکنشهای شیمیهستهای ایجاد میکند. در ضمن، کیهانشناسان پلاسما با پیگیری نکردن پیشبینی موفقیت شکلگیری ستاره در امتداد جریانهای بیرکلند در داخل ابرهای مولکولی، کیهانشناسان استاندارد را گمراه کردهاند، با این نتیجهگیری واضح که همه ستارهها عناصر سنگینی دارند که توسط جریان مارکلوند در هستههای سرد آنها متمرکز شده است – بنابراین هیچ همجوشی هیدروژنی در هسته طبق مدل استاندارد وجود ندارد. به نظر میرسد خاصگرایی اجازه داشتن رویکرد میانرشتهای را نمیدهد.
به عنوان پاورقی، راکتور پلاسمای SAFIRE پایدار در آزمایشهای اولیه به بازده تولید انرژی ۱۴۰۰٪ و عدم رادیواکتیویته در مقایسه با ۳۵٪ راکتورهای شکافت فعلی و ضایعات رادیواکتیو آنها دست یافته است. طبیعت بهتر می داند – نه ریاضیدانان. از فلاسفه طبیعی بپرسید.
والاس تورنهیل
مترجم: غزاله طهماسبی
Translator: Ghazaleh Tahmasebi
در انتها قرار بر این شد تا آزمایش SAFIRE به عنوان معیار بحث دو جانبه تئوریسین کیهانشناسی پلاسما و کیهانالکتریکی قرار داده شود و باید دید آیا بعد از تکمیل آزمایشات SAFIRE روش انجام آن و نتایجش آیا از داوریهای علمی سرافراز بیرون میآید؟
اگر میخواهید با پروژه سفایر آشنا شوید به شما پیشنهاد میکنیم، این فیلم را که با زیرنویس فارسی آماده شده است، از دست ندهید. کلیک کنید.
در صورت نیاز به اصل مکاتبات از طرق ایمیل با ما در میان بگذارید.